محل تبلیغات شما



دیگه ازت هیچ انتظاری ندارم.دیگه نمیگم چرا زنگ نزدی، چرا حالمو نپرسیدی، چرا به یادم نیستی.چون دیگه همه چی بین ما تموم شده.گفتم روی قسم میمونم. مطمئن باش هستم . دارم تو رو با اون دوتا دلیلی که براش زنده هستی و زندگی میکنی تنها میذارم.من دیگه راحتت میذارم.البته اگه دلیل ناراحتیت فقط من بوده باشم.


امروز یکی از سخت ترین روزهای زندگیم بود.تا لحظه ی آخر منتظر بودم که بهم بگی نرو.گفتم میترسم اما حتی دلداریم ندادی.من خیلی درد کشیدم.اما دیگه تصمیمم رو گرفتم که همه چی برای ما تموم بشه.بعد از اینهمه استرس و ترس دیگه برنمیگردم به روزای قبل.میدونی من دیگه هیچوقت اون لیلای قدیمی که جونش رو برات میداد و هرکاری میخواستی میکرد نمیشم


بلاخره بعد از گذشت سه ماه که برام کابوس شده بود ،درد دلم رو بهت گفتم.گفتم که میدونم اونی که زنگ میزنه کیه.گفتم که اونروز فهمیدم رفتی پیش اون و پیاماش رو خوندم.مثل همیشه گارد گرفتی و سعی کردی قانعم کنی که کاری نکردی.به چند نفر زنگ زدی اما وقتی بهت گفتم به خودش زنگ بزن نزدی.اون جا فهمیدم چندتا چیز دیگه رو هم بهم دروغ گفته بودی.با اینکه قسم خوردی اما قلبم به قبول کردنش راضی نشد.در ظاهر قبول کردم حرفاتو اما به خودتم گفتم حتی اگه راست بگی چون باهام صادق نبودی نمیتونم بهت اعتماد کنم.بهت گفتم که از زندگیت میرم بیرون، فکر کردی الکی میگم‌.از بس که مطمئنی چقدر دوستت دارم ، حرفمو باور نکردی.اما من سر حرفم هستم.خیلی بهش نمونده حدودا هشت روز دیگه صبر کن کم کم تموم میشه.


خوشبختی رو در خودت جستجو کن. در هرچه که به اون ایمان داری و برات لذت بخشه. خوشبختی گاهی چیزای خیلی کوچیکن ، مثل خوردن یه تیکه کیک شکلاتی ، یا حتی تاب سواری. گاهی برای اینکه خوشبخت باشی باید اول خودت باشی و برای خودت تلاش کنی. زن یه مرد پولدار یا یه رییس بانک بودن خیلی خوبه اما چیزی به ارزش تو اضافه نمیکنه چون تو با دارایی و شخصیت خودت سنجیده میشی. راستش اینا چیزایی بود که در جواب مامانم در مورد اینکه فلانی چه شانسی داره زن یه رییس بانک شده گفتم.شاید بگید حسودیم شده اما نه.برای من هیچوقت این چیزا ملاک خوشبختی نبوده. نه اینکه پول رو دوست نداشته باشم ، چرا اتفاقم دوستش دارم اما برای خودت کسی بودن و از خودت راضی بودن رو بیشتر دوست دارم. میدونم یه زندگی لوکس داشتن و مردن بهتر از تو فقر مردنه. اما اینم میدونم از خودت ناراضی بودن و حسرت انجام خیلی کارا رو داشتن از همه چی بدتره.


روزها و شب های سختی رو میگذرونم.کاش فقط دردم این بود که نمیتونی زیر بار تعهد به من بری ، اما بی وفایی و خیانتت رو هیچ جوره نمیتونم هضم کنم.بنظرت من سزاوار این همه رنجم؟انقدر برات بی ارزش بودم؟ شاید تمام این دردا تاوان اشکاییه که بخاطر من سرازیر شده.اما تاوان تو چی قراره باشه؟ امیدوارم خدا بهت رحم کنه


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

#مشترک